خلاصه داستان: جیل ساول - نامزد ولیعهد جرالد و معروف به "بانوی الهه جنگ" - توسط همان کشوری که قسم خورده بود از آن محافظت کند شکار می شود. او که توسط نامزدش خیانت شده است، به عنوان یک خائن شناخته می شود و به زندان می افتد. جیل در آخرین لحظاتش پر از حسرت است، اما درست با نزدیک شدن به مرگ، در شش سال قبل بیدار می شود!
حالا جیل به عنوان یک دختر 10 ساله تصمیم می گیرد از نامزدی قریب الوقوع خود با شاهزاده فرار کند. به همین دلیل، او به شوخی عشق خود را به امپراطور اژدها هادس تئوس ریو 19 ساله ابراز می کند که روزی به دلیل جنون، زمین را به خون آغشته خواهد کرد. اما برخلاف انتظارات...