خلاصه داستان: یک نبرد رویال بین ابرانسان ها برای عنوان X، عنوان محبوب ترین قهرمان اتفاق می افتد....
این دنیایی است که قهرمانان توسط اعتماد مردم ایجاد می شوند و قهرمان که بیشترین اعتماد را کسب کرده است به عنوان X شناخته می شود - در این جهان ، اعتماد مردم را می توان با داده ها محاسبه کرد و این ارزش ها بر مچ دست همه منعکس می شود.
خلاصه داستان: Midori در کمی اتصال است. او در بدهی است و صاحبخانه وی در تلاش است تا او را به دلیل اجاره بدون پرداخت هزینه کند. بهترین دوست او از وام گرفتن پول نقد خودداری می کند زیرا او از ترفندهای خود پیروز شده است. شاید برخی از زورگویی ها کمک کند. یا کمی سرقت کوچک؟ نه پایدار نیست. شاید گرفتن شغل چیزها را حل کند ... اما کار به معنای زمان کمتری برای ماجراهای سرگرم کننده در شهر بزرگ است ...
(منبع: عمودی)
خلاصه داستان: به عنوان یک خون آشام ، لونا ایشیکاوا می تواند یک دانشجوی انتقال منحصر به فرد در نظر گرفته شود. او با رفتار جالب خود ، به سرعت به مرکز توجه کلاس او تبدیل شده است. به طور معمول ، برای تاتسوتا اوتوری - یک مرد کاملاً متوسط - تقریباً غیرممکن خواهد بود تا با او ارتباط برقرار کند. با این حال ، این تغییر می کند که این دو به طور غیر منتظره ای برای تمیز کردن وظیفه جفت شوند!
بعد از اینکه تاتسوتا به طور خودجوش دوستی با لونا ایجاد می کند ، تصور او از او به آرامی فرو می رود: او دختر مرموز و جمع شده ای نیست که همه فکر می کنند او است. در واقع ، او قادر به حتی مکیدن صحیح خون نیست! تاتسوتا برای کمک به لونا برای غلبه بر ناسازگاری خود ، تصمیم گرفت تا شریک عمل او شود. این دوتایی به تدریج به سمت هدف دلپذیر خود کار می کند و مهارت های خونی خون لونا را با هر نیش که می گیرد ، به تدریج به سمت هدف دلپذیر خود کار می کند.
[نوشته شده توسط Mal Rewrite]
خلاصه داستان: یک مدرسه دخترانه مخصوص افراد بزهکار در کنار یک مدرسه پسرانه قرار دارد. روزی، دو دانشآموز از هر مدرسه، کائوروکو و رینتارو، با هم آشنا میشوند و رابطهای بین آنها شکل میگیرد...
خلاصه داستان: بهترین دوستان Yoshiki و Hikaru در بیشتر زندگی خود مانند چسب گیر کرده اند. این دو پسر که در یک دهکده کوچک زندگی می کنند و تنها کودکانی هستند که در سن خود هستند ، در شرکت یکدیگر آرامش پیدا می کنند. دوستی آنها در نگاه اول زیبا به نظر می رسد ، اما یوشیکی از زمان یک تابستان سرنوشت ساز متوجه تغییر رفتار هیکارو شده است.
"Hikaru" که اکنون در کنار او قرار دارد ، چیزی شبیه به دوستش نیست. علی رغم ظاهر بدنی و خاطرات او که دقیقاً یکسان است ، یوشیکی می داند که چیزی از دست و پا افتاده است و Hikaru که او یک بار می دانست از بین رفته است. هنگامی که او این مسئله را به وجود آورد ، Hikaru تا حدی به موجودی دنیای دیگر تبدیل می شود و تهدید می کند که اگر نتواند آن را بپذیرد ، یوشیکی را بکشد - در حالی که عشق خود را به او نیز نشان می دهد.
یوشیکی که با اندوه و ناتوان از بهترین دوست خود رها نشده است ، تلاش می کند تا با زندگی خود حرکت کند ، زیرا او خود را نزدیک تر می کند به Hikaru جدید. در عین حال ، وقایع عجیب و غریب شروع به طاعون روستای خود می کند و هرج و مرج ناخوشایند را به همراه می آورد.
[نوشته شده توسط Mal Rewrite]
خلاصه داستان: تعدادی از پدیده های غیر قابل توضیح شهر Domori را مورد آزار و اذیت قرار داده اند. به منظور محافظت از فرزندان این شهر ، یک معلم جدید Homeroom معروف به "Nube" وارد می شود.
به طور معمول ملایم و کمی خروجی ، Nube یک طرف مخفی دارد: او در واقع تنها معلم روانی در ژاپن است. شایعه همچنین این است که دست چپ وی توسط یک دیو در اختیار دارد! پیامبر عدالت جهنم در اینجا برای به دست آوردن هفت اسرار ، ارواح و ارواح شیطانی که به دانش آموزان خود حمله می کنند ، در اینجا است. این داستان اکشن اکتشافی اکنون شروع می شود!
(منبع: وب سایت رسمی)
خلاصه داستان: داستان از عشقی جوان و نبردهای پنهانی آغاز می شود. وقتی باورهای مومو و اوکارون با هم تضاد پیدا میکنندو به دنیایی از ارواح، بیگانگان و قدرتهای بیدار پرتاب میشوند...
خلاصه داستان: در داستان های قدیمی، چهار قهرمان که دارای شمشیر، صلیب، کمان و سپر هستند، از زمین در مقابل فجایع پی درپی محافظت کرده اند. پادشاهی "ملرومارک" تصمیم میگیرد این شخصیتهای افسنه ای را احظار می کند. در ژاپن مدرن به این درخواست پاسخ داده می شود و این قهرمانان به این جهان منتقل می شوند...
خلاصه داستان: "تایجو اوکی" دانش آموز دبیرستانی، بعد از 5 سال آماده است تا به یوزوریها اوگاوا عشق خود را اعتراف کند. درست در همین زمان، یک چراغ سبز کور کننده به زمین می تابید و بشر را در سراسر جهان تبدیل به سنگ می کند..
چندین هزار سال بعد، تایجو بیدار می شود و ...
خلاصه داستان: تاکوپی از خانهاش در سیاره شاد سفر میکند تا شادی را بر روی زمین گسترش دهد، اما با شیزوکای بیلبخند آشنا میشود. دوستان مدرسه و زندگی خانوادگی او باعث ایجاد غم و اندوه در چهرهاش میشوند و تاکوپیِ پاکقلب مصمم است اوضاع را تغییر دهد...