خلاصه داستان: لوفاس مفاهل، ارباب بال سیاه و رهبر دوازده ستاره بهشت، شکست خورده است.
دویست سال پس از شکست او در دستان هفت قهرمان، مردی در بدن شخصیت بازی Exgate، لوفاس، بیدار می شود. دنیای بازی Exgate که او می دانست دیگر توسط انسان ها اداره نمی شود - و دیگر فقط یک بازی نیست. Exgate دنیایی برای خودش است که در آن شخصیت ها درست مثل او فکر می کنند، احساس می کنند و زندگی می کنند. لوفاس از طریق Exgate سفر می کند و به دنبال دوازده ستاره بهشت که مدت ها منحل شده بود.
لوفاس بدون کشور، ارتش یا متحدان است. یک سوال باقی می ماند: دلیل واقعی تبدیل شدن یک مرد معمولی به Exgate به عنوان Lufas چیست؟
[نوشته شده توسط MAL Rewrite]
خلاصه داستان: یک دهه پیش ، شاهزاده خانم کریستال نواتی "هیم" نوکاناتیکا برای فرار از تلاش های ترور توسط یک نیروی شیطانی از دنیای دیگری سفر کرد. وقتی وارد ژاپن امروزی می شود ، با هاروتو ساتو روبرو می شود. او با او وعده ای به اشتراک می گذارد: او باید آنچه را که اخیراً شاهد آن بوده است فراموش کند و این دو دوست خواهند شد. هیم که اکنون به پادشاهی Nokanatika بازگشت تا وظایف سلطنتی خود را انجام دهد ، وداع با هاروتو. با این حال ، هنگامی که مرد جوان به طور ناگهانی اولین دیدار خود را با هیم به یاد می آورد ، به محلی که برای اولین بار در آن ظاهر شد ، عجله می کند و از پورتال بعدی عبور می کند تا با او دوباره به هم پیوست.
ورود وی مراسم ازدواج بین کریستال و شاهزاده مارمروگیس جیزاراس را مختل می کند. عروسی با حمله یک هیولا Abyss که زندگی شاهزاده خانم را تهدید می کند ، به طرز وحشیانه ای قطع می شود. هیم تصمیم می گیرد با هاروتو حلقه ها را مبادله کند ، که به همسر جدید خود قدرتهای سبک را اعطا می کند که به او اجازه می دهد هیولا را به قتل برساند. هاروتو که اکنون به عنوان پادشاه حلقه لقب گرفته است ، باید با چهار شاهزاده خانم دیگر ازدواج کند تا قدرتهای جادویی جدیدی را بدست آورد و فرصتی برای غلبه بر مبارزه خود با دشمن جهان: پادشاه پرتگاه.
[نوشته شده توسط Mal Rewrite]
خلاصه داستان: یک پسر ابرقهرمان دوست داشتنی و بدون هیچ گونه قدرت تصمیم دارد در یک آکادمی معتبر قهرمان ثبت نام کند و یاد بگیرد که واقعاً قهرمان بودن چیست.
خلاصه داستان: این دوره Edo است. ایچیتارو ، استاد جوان ناگازاکیا ، یکی از بزرگترین فروشگاه های نیهونباشی ، از بدو تولد از سلامتی ضعیف برخوردار بوده و قادر به بیرون رفتن نیست. با این حال ، Ichitarou همیشه توسط شیاطین مانند شیراساوا و اینوگامی که به او خدمت می کنند محافظت می شود. یک شب ، Ichitarou مخفیانه بیرون می رود و شاهد قتل است. از آن روز به بعد ، قتل های عجیب و غریب یکی پس از دیگری در ادو شروع می شود ... با کمک شیاطین ، جستجوی ایشیتارو برای مقصر آغاز می شود!
(منبع: سایت رسمی ، ترجمه شده)
خلاصه داستان: هنگامی که نور از هماهنگی قبایل بیرون می آید ، رفقای سابق وی فوراً او را روشن می کنند. نور از این عمل شیطانی خیانت توسط پوست دندان های خود فرار می کند ... فقط برای پیدا کردن خود در عمیق ترین قسمت پرتگاه ، خطرناک ترین سیاه چال در قلمرو! او برای جلوگیری از خوردن توسط هیولاهای گوشتخوار ، از گاچا نامحدود ، تنها مهارت جادویی او استفاده می کند. اما جایی که قبلاً فقط موارد آشغال را تولید می کرد ، این بار Mei - یک جنگنده سطح 9999 زرق و برق دار در لباس خدمتکار - به پایان می رسد! سه سال سریع به جلو بروید و نور پادشاهی خود را در این سیاه چال آب پشتی حک کرده است ، و احضار سطح زیباتر 9999 جنگجویان که قسم به او قسم می خورند. اکنون یک سطح قدرتمند سطح 9999 خود را به خود اختصاص می دهد ، لایت قصد دارد به سطح صعود کند و از خیانت کنندگانش انتقام بگیرد یکی یکی!
(منبع: J-Novel Club)
خلاصه داستان: لو مینگفی یک کودک دبیرستانی معمولی است که برای فارغ التحصیلی آماده می شود. یعنی تا زمانی که او نامه پذیرش را از کالج کاسل دریافت نکند ، مدرسه ای که او حتی به آن مراجعه نکرده است. به محض ورود ، لو می آموزد که مأموریت مدرسه ساده است: از بشریت در برابر اژدها محافظت کنید. در میانه درگیری قدیمی ، لو به زودی حقیقت شدید جنگ بشریت علیه نژاد اژدها را کشف می کند.
خلاصه داستان: مانند هر بانوی نجیب مناسب ، باید سلیقه های خاصی داشته باشید. برای Melphiera Marchalrayd ، او فقط اتفاق می افتد که یک پروتئین نسبتاً عجیب و غریب - Monsters! اما قضاوت نکنید! علیرغم شهرت بد آن ، از گوشت هیولا می توان در غذاهای نفیس استفاده کرد و Melphiera مصمم است که نظر پادشاهی را در مورد آن تغییر دهد! متأسفانه ، از زمان اولین حضور در جامعه ، ملفیرا در تلاش است تا مسابقه بی نقص خود را پیدا کند ... تا اینکه او با "دوک خون" از گالبرایت بی باک ملاقات کرد!
خلاصه داستان: پس از بیدار شدن از خواب طولانی کرایوژنیک ، دانش آموز دبیرستانی آکیرا حیمگامی خود را در دنیایی می یابد که دیگر نمی شناسد. این شهر در ویرانه های جنگ قرار دارد ، جامعه اکنون توسط سازمانی به نام اوول اداره می شود و ازدواج سنتی با سیستم جدیدی که به نام "السی" شناخته می شود جایگزین شده است.
در حالی که آکیرا در تلاش است تا این آینده را به طرز چشمگیری تغییر دهد ، چهره ای آشنا در مقابل او ظاهر می شود - یوگور ، که شباهت محکمی به دوست دخترش Towasa دارد. به شوک او ، یوگور به آرامی لبخند می زند و پیشنهاد می کند: "آکیرا ... لطفا با من ازدواج کنید."
آکیرا که از پیشنهاد ناگهانی خود گیج شده است ، موافقت می کند با یوگور سفر کند و امیدوار باشد که در جایی از این جهان ، Towasa واقعی هنوز زنده است.
در طول سفر خود ، آنها در این دوره جدید با اشکال در حال تحول عشق روبرو می شوند و به معنای پیوند آنها واقعاً تأمل می کنند.
(منبع: اخبار مال)
خلاصه داستان: Kannawa-senpai چیزهای زیادی در نظر گرفته می شود ، اما قطعاً صاف یکی از آنها نیست. سپس او با كامگاوا ، كوه جدید خود ملاقات می كند. او ناز ، کمی ناراحتی و صحبت کردن با آن آسان است. چگونه این Senpai بی دست و پا می تواند این احساسات جدید را برطرف کند؟!
(منبع: رسانه های کامیکی)
خلاصه داستان: Konoha Satou دارای تاریخ تاریک است. از این گذشته ، او سالهای نوجوانی خود را صرف نوشتن عاشقانه های فانتزی فانتزی خود مانند تاریخ تاریک خود کرد. اما از آنجا که او به نفرت انگیزترین شرور خود تبدیل شده است ، به یاد آوردن آخرین جزئیات اکنون موضوع زندگی و مرگ است. با اجتناب از اولین پرچم های مرگ ، ناگهان ساتو در تاریکی کنار رفت که یک غریبه مرموز از لیلی پادشاهی بازگشت-شخصیتی که او به یاد نمی آورد که در فیلمنامه اصلی بنویسد. اگرچه یومی ادعا می کند که متحد اوست ، اما آیا واقعاً می تواند به شخصیتی که در چنین دنیای خطرناکی از آن چیزی نمی داند اعتماد کند؟
(منبع: ین پرس)