خلاصه داستان: زندگی در یک جامعه فوق بشری ، احساس ویژه ای دشوار است. حتی بیشتر از این ، وقتی کانون توجه فقط به قهرمانان حرفه ای می درخشد ، کسانی که از نظر قانونی مجاز به استفاده از قدرت های ویژه خود هستند که به عنوان Quirks در ملاء عام برای منافع بیشتر شناخته می شوند...
خلاصه داستان: Rimuru Tempest نام جدید ساتورو میکامی 37 ساله است که بعد از اینکه توسط دزدان کشته می شود، در دنیایی دیگر مانند یک هیولای لیز می شود .در دنیای جدید دوستانی پیدا می کند و زندگی تازه ای را آغاز می کند...
خلاصه داستان: این داستان قبل از افتتاح کیوگوکودو جن گیر به هنوان یک کتابفروشی اتفاق می افتد ...
در توکیو در سال 1948، درست پس از جنگ. کانا کوزاکابه تازگی وارد سال دوم دبیرستان شده که با معلم زبان جدید آکیهیکو چووزنجی آشنا میشود. چیزهای مرموز ماوراء الطبیعه همچنان در اطراف کانا اتفاق می افتد. امروز یک بار دیگر، کانا قصد دارد درهای اتاق آماده سازی کتابخانه را باز کند تا از چووزنجی-سنسی بداخلاق که در داخل منتظر است کمک بگیرد...
خلاصه داستان: در اواخر قرن نوزدهم، با پایان یافتن دوران ظالمانه دوره باکوماتسو، عصر جدید میجی، عصر بازسازی را برای ژاپن رقم زد. با پایان جنگ، هیتوکیری باتوسای قهرمان بدنام آن در هوا ناپدید شد و تنها افسانه خود را پشت سر گذاشت.
سالها بعد، یک سرگردان به ظاهر ساده به نام کنشین هیمورا با کائورو کامیا، صاحب یک دوجوی محلی در توکیو روبرو می شود. کائورو یک باتوسایی خودخوانده را تعقیب می کند که در خیابان ها پرسه می زند و شهروندان و افسران پلیس را بی رویه می کشد...
خلاصه داستان: در نبرد نهایی علیه نابودگرهای شیطانی، توگو آساگاکی، یک رنجر قدرتی، جان خود را با جان دشمن عوض کرد. انگار همه چیز تمام شده بود، اما ناگهان خودش را در دنیای دیگری یافت! او تبدیل به یک ماجراجو می شود و به کیزونا رد تبدیل می شود و به مبارزه برای نجات مردم ادامه می دهد...
خلاصه داستان: در دنیای با حیوانات انسان مانند، گیاهخواران و گوشت خواران با یکدیگر همزیستی دارند. برای نوجوانان آکادمی "چریتون"، زندگی مدرسه ای پر از امید، عشق، بی اعتمادی و اضطراب است. "رگوشی" گرگ نقش اصلی و عضوی از باشگاه نمایش است. بر خلاف ظاهر ترسناکش، قلب بسیار مهربانی دارد و در طول زندگی اش همیشه مورد ترس و نفرت دیگر حیوانات بوده و کاملا به این زندگی عادت کرده است. اما به زودی با همکلاسی هایش ارتباط برقرار می کند و زندگی اش در مدرسه به آرامی تغییر می کند...
خلاصه داستان: مونا کاوای به دست آوردن قلب ها عادت کرده است، اما مداکا کورویوا حاضر نمی شود عاشق او شود. او تمام تلاشش را می کند تا با او صحبت کند و حتی نازش را تا حدی نشان می دهد، اما هر چه تلاش می کند، مونا نمی تواند اخم را از روی صورت کورویوا پاک کند...