خلاصه داستان: "نیرلند" پارکی است که بر گایه هوش مصنوعی، رویاها، امیدها و علم بنا شده. "ویوی" به عنوان اولین هوش مصنوعی انساننما عمل میکنه. ماموریت وی وی خوشحال کردن افراد با اجرای آهنگه.
روزی یک هوش مصنوعی به اسم "ماتسوموتو" با ویوی روبرو میشه و میگه: در زمان سفر کرده و از 100 سال آینده ماموریت داره تا تاریخ رو اصلاح کنه و با کمک ویوی از جنگ میان بشریت و هوش مصنوعی که در آینده رخ میده جلوگیری کنه...
خلاصه داستان: باکی، تمام تلاش خود را می کند تا از پدرش یوجیرو هانما کخ قویترین مبارز دنیا است، قویتر شود. پنج نفر از خشنترین و قویترین زندانیان دنیا به مبارزه باکی میآیند. در عین حینحال نیز، تعدادی از مبارزان زیرزمینی جمع میشوند تا در کنار باکی بجنگند...
خلاصه داستان: سال ها قبل ، جنگی در ژاپن آغاز شد که "کانتو" را مقابل "کانزای" قرار داد و کشور را تجزیه کرد. کانزای به کانتو وابسته شد ، اما کم کم پلیس و دولت کنترل کانزای را به دست جنایتکارانی به نام" آکوداما" از دست دادند...
خلاصه داستان: دانش آموزی عجیبی به نام "اوگی اوشینو" به تازگی وارد دبیرستان نائوتسو شده است. او به توسط دوست مشترکشان کانبارو سوروگا به کویومی آراراگی معرفی میشود، تا در مورد کشف عجیبی که انجام داده مشاوره دریافت کند. پس از نگاهی به چیدمان مدرسه، اوگی متوجه می شود که یک کلاس درس در یک منطقه خالی ظاهر شده است که...
خلاصه داستان: بن بست 150 ساله بین دو ابرقدرت، امپراتوری کهکشان و اتحاد سیارات آزاد، با ظهور نسل جدیدی از رهبران تمام می شود.
در حالی که راینهارد با کمک دوست دوران کودکی خود، زیگفرید کیرشیس، به صفوف امپراتوری می رسد، او باید نه تنها با جنگ، بلکه با بقایای سلسله در حال فروپاشی گلدنبام بجنگد تا خواهرش را از دست قیصر آزاد کند و ...
خلاصه داستان: "کیوتارو ایچیکاوا" شبیه یک دانش آموز راهنمایی خجالتی و محجوب به نظر برسد، اما در وجودش یک قاتل تشنه به خون وجود دارد. آرزوی نهایی او دیدن چهره زیبای همکلاسی اش آنا یامادا قبل از زمانیست که او مرگش را فراهم میکند. اما این فانتزی ممکن است هرگز محقق نشود، زیرا ...
خلاصه داستان: مائومائو به پایین ترین رده های دربار فروخته شده و حالا یک خدمتکار است، او دانش فراوانش در پزشکی را پنهان می کند تا از توجه ها ناخواسته دوری کند. اما با بیمار شدن کودک شیرخوار امپراتور...
خلاصه داستان: تومویا اوکازاکی یک بزهکار است که زندگی را کسل کننده می بیند و معتقد است که هرگز به چیزی نمی رسد. او به همراه دوستش یوهی سونوهارا از مدرسه میگذرد و قصد دارد روزهای دبیرستان خود را هدر دهد.
یک روز در حالی که به سمت مدرسه می رفت، تومویا از کنار دختر جوانی می گذرد که آرام با خودش زمزمه می کند. بدون اخطار فریاد می زند "آنپان!" (یک غذای محبوب ژاپنی) که توجه تومویا را به خود جلب می کند. او به زودی متوجه می شود که نام دختر ناگیسا فوروکاوا است و او چیزهایی را که دوست دارد به زبان می آورد تا به خودش انگیزه بدهد. ناگیسا ادعا میکند که آنها اکنون با هم دوست هستند، اما تومویا از آنجا دور میشود و این برخورد را بهعنوان هیچی پشت سر میگذارد.
با این حال، تومویا متوجه می شود که او بیشتر و بیشتر در اطراف مدرسه متوجه ناگیسا می شود. سرانجام او قبول کرد و با او دوست شد. تومویا متوجه می شود که ناگیسا به دلیل یک بیماری شدید یک سال عقب مانده است و رویای او احیای باشگاه نمایش مدرسه است. او که ادعا می کند هیچ کاری بهتر از این ندارد، تصمیم می گیرد به همراه چهار دختر دیگر به او کمک کند تا به این هدف برسد.
همانطور که تومویا زمان بیشتری را با دختران می گذراند، بیشتر در مورد آنها و مشکلات آنها می آموزد. همانطور که او سعی می کند به هر دختر کمک کند تا بر مانع مربوطه خود غلبه کند، شروع به درک می کند که زندگی آنقدرها هم که قبلاً فکر می کرد کسل کننده نیست.
[نوشته شده توسط MAL Rewrite]
خلاصه داستان: ادوارد الریک، کیمیاگر جوان، در زندگی 12 سالهاش چیزهای زیادی از دست داده . زمانی که او و برادرش آلفونس سعی میکنند مادرشان را زنده کنند، ادوارد برادر و دو عضوش را از دست میدهد...