خلاصه داستان: جهان به دو دسته تقسیم شده: انسان ها و هیولاهایی به نام کاتاوارا. با وجود اینکه تاما یک کاتاوارا است، انسان ها را دوست دارد و عهد می کند تا از آنها در مقابل شر محافظت کند، حتی اگر به معنای مبارزه با کاتاوارا باشد...
خلاصه داستان: جیل ساول - نامزد ولیعهد جرالد و معروف به "بانوی الهه جنگ" - توسط همان کشوری که قسم خورده بود از آن محافظت کند شکار می شود. او که توسط نامزدش خیانت شده است، به عنوان یک خائن شناخته می شود و به زندان می افتد. جیل در آخرین لحظاتش پر از حسرت است، اما درست با نزدیک شدن به مرگ، در شش سال قبل بیدار می شود!
حالا جیل به عنوان یک دختر 10 ساله تصمیم می گیرد از نامزدی قریب الوقوع خود با شاهزاده فرار کند. به همین دلیل، او به شوخی عشق خود را به امپراطور اژدها هادس تئوس ریو 19 ساله ابراز می کند که روزی به دلیل جنون، زمین را به خون آغشته خواهد کرد. اما برخلاف انتظارات...
خلاصه داستان: آلیشیا دختر بزرگ خانواده نجیب ویلیامز با موهای سیاه و چشمان طلایی است که منحصر به فرد ترین ویژگی او بدون شک زبان تیز و طبیعت بدخواهش است. به هر حال، او یک شخصیت شرور است، همچنین یک شخصیت خیالی از یک بازی otome ...
خلاصه داستان: "هاجیمه ناگومو" 17 ساله یک اوتاکوی عادی است، اما زندگی ساده او پس از شب بیداری و خوابیدن در مدرسه ناگهان تغییر می کند،و با بقیه کلاس، به دنیایی فانتزی احضار می شود. با آنها مانند قهرمانان رفتار می شود و وظیفه نجات بشریت از انقراض به او سپرده می شود. اما رخدادی که به نظر آرزوی هر اوتاکویی می آید تبدیل به کابوسی برای هاجیمه می شود. و در حالی که همکلاسی هایش قدرت های خداگونه ای کسب می کنند، کار هاجیمه تنها یک مهارت تغییر شکل دارد و همکلاسی ها او را به خاطر ضعف مسخره می کنند و ...
خلاصه داستان: نوئل مشتاق است مانند پدربزرگ قهرمانش باشد و جانورانی را که از پرتگاه ها بیرون می آیند بکشد. متأسفانه، معلوم میشود که او چیزی جز یک سخنگو بداخلاق نیست – شغلی بدون هیچ مهارت رزمی. نوئل بدون ترس تصمیم می گیرد تا قوی ترین قبیله را در تمام سرزمین ایجاد کند و از مهارت های خود برای متحد کردن قاتلان و قهرمانان تحت رهبری خود استفاده می کند....
خلاصه داستان: "آماکاوا هاروتو" قبل از پیوستن به دوست دوران کودکیش که پنج سال پیش ناپدید شد، دار فانی را وداع کرد. "ریو" پسریه که در منطقه فقیرنشین زندگی می کنه و میخواد انتقام قتل مادرش که در پنج سالگیش اتفاق افتاد رو بگیره..
خلاصه داستان: ناتسومه تاکاشی کتابی را که متعلق به مادربزرگ مرحومش بوده به ارث می برد، متوجه می شود که کتاب مملو از نام ارواح است که او شکست داده و به وصیت او وابسته است. سپس تصمیم می گیرد نام آنها را برگرداند تا بتوانند یک بار دیگر آزاد شوند.
ناتسومه تاکاشي از کودکي قادر بود ارواح را ببيند، اما مخفي نگهداشتن اين توانايي، زندگي را برایش مشکل کرده بود. اما زماني که تاکاشي کتابي را از مادربزرگش به ارث ميبرد، همه چيز تغيير ميکند.
او متوجه میشوند که مادربزرگش، قدرتي مانند او داشته و ميفهمد چرا هميشه ارواح خوب و بد به سراغ او ميآيند.“کتاب دوستان” به او اجازه ميدهد ارواح ليست شده در صفحات آن را کنترل کند، “ناتسومه” سفري را به همراه محافظ خود، “مادارا”، روح بدنام، در پيش ميگيرد تا ارواح را آزاد کند...