خلاصه داستان: در داستان های قدیمی، چهار قهرمان که دارای شمشیر، صلیب، کمان و سپر هستند، از زمین در مقابل فجایع پی درپی محافظت کرده اند. پادشاهی "ملرومارک" تصمیم میگیرد این شخصیتهای افسنه ای را احظار می کند. در ژاپن مدرن به این درخواست پاسخ داده می شود و این قهرمانان به این جهان منتقل می شوند...
خلاصه داستان: گل دی راجر دزد دریایی قدرتمندی بود که صاحب ثروت فراوانی بود. زمانیکه دستگیر شد و در آستانه ی اعدام قرار داشت فاش کرد که گنج بزرگ او که وان پیس نام داشت جائی در گرند لاین مخفی شده . 22 سال پس از مرگ او پسری به نام مونکی تصمیم گرفت تا یک دزد دریایی بشود و به دنبال گنج برود...
خلاصه داستان: این جادوگر که با اصل و نسب بینقص دوباره متولد شده، مصمم است از زندگی جدیدش لذت ببرد و با استفاده از تواناییهای جادویی خارقالعادهاش، بر مطالعهی جادویی که در زندگی قبلیاش فراتر از دسترسش بود، تسلط یابد!
خلاصه داستان: گروهی از قهرمانان برای نابودی کلیواتس، پادشاه جانوران، عازم میشوند. اما آنها با توطئهای برای نابودی جهان مواجه میشوند و باید برای کمک به کلیواتس ...
خلاصه داستان: دنیس که از طرف کسانی که او را دوست خود میدانست، مورد خیانت قرار گرفته بود،
او مشتاق استفاده از مهارتهای آشپزی سطح بالای خود بود. به همین دلیل تصمیم میگیرد شهر را رها کند و یک رستوران در حومه شهر باز کند...
خلاصه داستان: کایل خود را در حالی مییابد که به چهار سال پیش، به آغاز تهاجم شیاطین، منتقل شده است، درست زمانی که میخواست غول آخر را از پا درآورد. او با خاطرات و مهارتهایی که در آن زمان به دست آورده، تلاش خواهد کرد تا از وقوع فجایع مشابه جلوگیری کند...
خلاصه داستان: یک خلافکار پس از یک تصادف، دختر رویاییاش را در دنیایی موازی ملاقات میکند. وقتی هر دو در مبارزه با یک هیولا جان خود را از دست میدهند، او در زمان سفر میکند و به عقب برمیگردد و باید با "آبه سیمی" آموزش ببیند تا دختر را نجات دهد...
خلاصه داستان: یک عاشق دستگاههای فروش خودکار، به طرز طعنهآمیزی توسط یک دستگاه فروش خودکار له میشود و میمیرد. او خود را در قالب یک دستگاه فروش خودکار در دنیایی دیگر مییابد که دوباره زنده شده است...
خلاصه داستان: رسیدن به بالا ، و همه چیز به دست شما خواهد بود. در بالای برج همه چیز در این دنیا وجود دارد ، و همه اینها می تواند مال شما باشد...
"برج خدا" درباره پسری به نام "بَم بیست و پنجم" است که بخش عمده زندگی اش را زیر یک برج بزرگ و مرموز به همراه دوستش "ریچیل" زندانی بوده است. زمانی که ریچل وارد برج میشود، بم نیز می تواند در را به داخل آن باز کند و در هر طبقه از این برج با چالش هایی روبرو می شود که ...