خلاصه داستان: تاکویا و ریکا در یک آژانس مسافرتی در توکیو همکار هستند. هر دو مجرد هستند، اما برایشان مهم نیست، زیرا درون گرا هستند و زندگی پرباری در خانه دارند. حالا محل کار آنها به دنبال یک کارمند برای دفتر آلاسکا است و کارمندان مجرد مورد توجه قرار هستند. ریکا ناامید است که از انتقال اجتناب کند و با این ایده به تاکویا می رود: اگر آنها وانمود کنند که یک سال دیگر ازدواج می کنند، می توانند در توکیو بمانند....
خلاصه داستان: "کورومی میرای" سال اولی دبیرستان در بخش مدرسه جادویی Redrun ثبت نام کرده است، تنها مرکز جهان برای جادوگران که توسط لیگ بین المللی Mage تایید شده و می تواند در زمان فارغ التحصیلی تحت نظر خانواده های سلطنتی کار کند. کورومی همیشه در کلاس برتر بود اما...
خلاصه داستان: کارن دختری است که ارتباط خوبی با دنیای واقعی اطرافش ندارد و بخاطر قد بسیار بلندش نتوانسته دوستانی هم سن خودش پیدا کند. اما زمانیکه کارن با دنیای مجازی VR و بازی آنلاین Gun Gale Online آشنا می شود همه چیز برای تغییر می یابد و..
خلاصه داستان: "کیسوکه نیجیما" 10 سال tfg همسر محبوبش تاکائه را از دست داد. از آن زمان، او احساس زنده بودن نمی کند و به مردی عبوس تبدیل شده. تنها فردی که برای کیسوکه باقی مانده تنها دخترش مای است. کیسوکه میخواهد مای خوشحال باشد، اما او جز تامین هزینههای زندگی، کاری برای دخترش انجام نداده است و ارتباط خوبی با هم ندارند. روزی، یک دختر دبستانی در مقابل خانه نیجیما ظاهر می شود و ادعا می کند که او تناسخ تاکائه است...
خلاصه داستان: نوئل مشتاق است مانند پدربزرگ قهرمانش باشد و جانورانی را که از پرتگاه ها بیرون می آیند بکشد. متأسفانه، معلوم میشود که او چیزی جز یک سخنگو بداخلاق نیست – شغلی بدون هیچ مهارت رزمی. نوئل بدون ترس تصمیم می گیرد تا قوی ترین قبیله را در تمام سرزمین ایجاد کند و از مهارت های خود برای متحد کردن قاتلان و قهرمانان تحت رهبری خود استفاده می کند....
خلاصه داستان: اوکومورا، رئیس کلوپ مانگای مدرسه، ادعا می کند هیچ علاقه ای به دختران واقعی ندارد. او شیفته یک شخصیت مانگای معروف به لیلیل است. حالا سال تحصیلی جدید شروع شده و یک دختر واقعی به نام ریریسا که به کازپلی علاقه مند است به باشگاه وارد می شود. ریریسا اوکومورا را متقاعد می کند تا عکاس او شود و ...
خلاصه داستان: سوبارو ناتسوکی و شریک جدیدش پس از انتقال ناگهانی به دنیایی دیگر به طرز وحشتناکی به قتل می رسند. با این حال، سوبارو با صحنه ای آشنا از خواب بیدار می شود و دوباره با همان دختر ملاقات می کند و...
خلاصه داستان: در شهر کوروزو-چو، کری گوشیما با خانواده اش زندگی نسبتاً عادی دارد. هنگامی که او یک روز برای ملاقات با دوست پسرش، شوئیچی سایتو به ایستگاه قطار می رود، پدرش را می بیند که در یک کوچه به صدف حلزون خیره شده است. او بدون اینکه فکرش را بکند، ماجرا را به شوویچی یادآوری می کند، او می گوید که پدرش اخیراً رفتارهای عجیب و غریبی داشته است. شوئیچی تمایل فزاینده خود را برای ترک شهر با کری آشکار می کند و می گوید که شهر به مارپیچ آلوده شده است.
اما وسواس پدرش به شکل به زودی مرگبار می شود و زنجیره ای از وقایع وحشتناک و غیرقابل توضیح را آغاز می کند که باعث می شود ساکنان کوروزو-چو به سمت جنون بروند.