خلاصه داستان:
از زمان فارغ التحصیلی دانش آموزان ارشد باشگاه، "تاکزو" تنها عضو باقیمانده باشگاه "کوتو" (رشته ساز سنتی ژاپنی) است. اکنون و با آغاز سال تحصیلی جدید، تاکزو باید به دنبال اعضای جدید برای باشگاه بگردد چون در غیر اینصورت باشگاه منحل می شود...
خلاصه داستان: "هیکیگایا هاچیمان" یک دانش آموز دبیرستانی است که هیچ دوست دختر یا دوست معمولی ندارد. روزی هم کلاسی اش را می بیند که با شور و شوق از زندگی نوجوانی اش تغریف میکند! با خودش گفت : چه دروغ ها! وقتی از او درباره رویای اینده اشپرسیدند جواب داد : الافی. پس معلم او را مجبور کرد تا در یکی از کلوپ های مدرسه عضو شود که زیباترین دختر مدرسه هم عضو همون کلوپه و …
خلاصه داستان:
(سال 198 دوران خورشیدی در توکیو) آتش نشانی ویژه با پدیده ای به نام احتراق خود بخودی انسان مبارزه می کند، که در آن انسان ها به جهنم های زنده ای تبدیل می شوند که “جهنمی” خوانده می شوند. برخلاف جهنمی های نسل اول که از موارد احتراق خودبخودی انسان هستند، نسل های جدیدتر توانایی دستکاری شعله ها را همرا با حفظن فرم انسانی دارند. "شینرا کاساکابه" که توانایی مشتعل کردن ارادی پاهایش را دارد، ردپای شیطان نامیده می شود، به جوخه مبارزه با آتش 8 ملحق می شود که از دیگر افراد استفاده کننده از شعله ها تشکیل شده و تلاش می کنند تا هر جهنمی که با آن مواجه می شوند را خاموش کنند....
خلاصه داستان: "کیریتو" در میان درختانی عظیم و بلند بیدار می شود. در حین اینکه بدنبال این است تا بفهمد کجاست، با پسرکی که تنها یک NPC است، ولی احساساتی مشابه انسانها دارد. اما در جین جستجو برای یافت والدین پسرک، خاطراتی مشترک با پسرک و دختری مو بلوند به یاد کیریتو می آید!
خلاصه داستان: پس از یک جنگ بزرگ، وایولت اورگاردن، یک زن جوان سرباز سابق، در یک آژانس نویسندگی شغلی پیدا میکند و به انجام وظایفی میپردازد تا نامههایی بسازد که بتواند افراد را به هم متصل کند.
خلاصه داستان: یک جاسوس در ماموریتی مخفی ازدواج می کند و یک کودک را به عنوان بخشی از پوشش خود به فرزندی قبول می کند. همسر و دختر او رازهایی برای خود دارند و هر سه باید برای حفظ آن در کنار هم تلاش کنند...
خلاصه داستان: شکارچیان در زمینه های بسیار متنوعی از گنج یابی تا آشپزی تخصص دارند. آنها به منابع و اطلاعات غیرقابل دسترس دسترسی دارند که به آنها اجازه می دهد رویاها و علایق خود را دنبال کنند. با این حال، شکارچی بودن یک امتیاز ویژه است که تنها با شرکت در یک امتحان مرگبار با درصد موفقیت بسیار پایین به دست می آید.
گون فریکس، پسری 12 ساله با امید به یافتن پدر گمشده اش، برای شرکت در امتحان شکارچی تلاش می کند. در طول راه، او سه همراه را انتخاب می کند که قصد دارند آزمایش خطرناک را نیز انجام دهند: کوراپیکای انتقام جو، دکتر مشتاق لئوریو پالادیک نایت، و کودکی شیطون هم سن با گون، کیلوا زولدیک.
در حالی که چهار شکارچی مشتاق وارد یک ماجراجویی خطرناک می شوند، آنها برای رویاهای خود می جنگند در حالی که از شانس ها سرپیچی می کنند.
[نوشته شده توسط MAL Rewrite]
خلاصه داستان: تومویا اوکازاکی یک بزهکار است که زندگی را کسل کننده می بیند و معتقد است که هرگز به چیزی نمی رسد. او به همراه دوستش یوهی سونوهارا از مدرسه میگذرد و قصد دارد روزهای دبیرستان خود را هدر دهد.
یک روز در حالی که به سمت مدرسه می رفت، تومویا از کنار دختر جوانی می گذرد که آرام با خودش زمزمه می کند. بدون اخطار فریاد می زند "آنپان!" (یک غذای محبوب ژاپنی) که توجه تومویا را به خود جلب می کند. او به زودی متوجه می شود که نام دختر ناگیسا فوروکاوا است و او چیزهایی را که دوست دارد به زبان می آورد تا به خودش انگیزه بدهد. ناگیسا ادعا میکند که آنها اکنون با هم دوست هستند، اما تومویا از آنجا دور میشود و این برخورد را بهعنوان هیچی پشت سر میگذارد.
با این حال، تومویا متوجه می شود که او بیشتر و بیشتر در اطراف مدرسه متوجه ناگیسا می شود. سرانجام او قبول کرد و با او دوست شد. تومویا متوجه می شود که ناگیسا به دلیل یک بیماری شدید یک سال عقب مانده است و رویای او احیای باشگاه نمایش مدرسه است. او که ادعا می کند هیچ کاری بهتر از این ندارد، تصمیم می گیرد به همراه چهار دختر دیگر به او کمک کند تا به این هدف برسد.
همانطور که تومویا زمان بیشتری را با دختران می گذراند، بیشتر در مورد آنها و مشکلات آنها می آموزد. همانطور که او سعی می کند به هر دختر کمک کند تا بر مانع مربوطه خود غلبه کند، شروع به درک می کند که زندگی آنقدرها هم که قبلاً فکر می کرد کسل کننده نیست.
[نوشته شده توسط MAL Rewrite]
خلاصه داستان: ایچیگو کوروساکی یک دبیرستانی معمولی است - تا اینکه خانواده اش مورد حمله یک هالو قرار می گیرند، روح فاسدی که به دنبال بلعیدن روح انسان است. پس از آن است که او با یک Soul Reaper به نام Rukia Kuchiki آشنا می شود که در حین محافظت از خانواده ایچیگو در برابر مهاجم مجروح می شود. ایچیگو برای نجات خانوادهاش، پیشنهاد روکیا برای گرفتن قدرت او را میپذیرد و در نتیجه یک روحدرو میشود.
با این حال، از آنجایی که روکیا قادر به بازیابی قدرت خود نیست، ایچیگو وظیفه دلهره آور شکار هالوهایی را که شهر آنها را گرفتار می کند، بر عهده می گیرد. با این حال، او در مبارزه خود تنها نیست، زیرا بعداً دوستانش - همکلاسی های اوریهیم اینوئه، یاسوترا سادو و اوریو ایشیدا - که هر کدام توانایی های منحصر به فرد خود را دارند به او می پیوندند. همانطور که ایچیگو و رفقایش به وظایف جدید خود عادت می کنند و از یکدیگر در میدان جنگ و خارج از آن حمایت می کنند، Soul Reaper جوان به زودی متوجه می شود که Hollows تنها تهدید واقعی برای جهان انسان نیست.
[نوشته شده توسط MAL Rewrite]